برام فرستاده قرار نبود مهندس بشیا!
با خودم میگم من کی مهندش شدم؟؟ جواب سوالمو توی خط بعدش نوشته : همین که بیشتر وقتتو پای کامپیوتر و مقالههای خشنِ تکنولوژی میگذرونی، همین که مدام درگیر الگوریتمهای سخت گوگلی هستی و میخوای از نردبان الکسا بالا بری ینی مهندس شدی!
تعریف اون از مهندسی همیشه با بقیه فرق داشته اون فک میکنه مهندسها آدمهای خشکین که از زندگی لذت نمیبرن! فک میکنه اگه من خودمو درگیر هر چیزی به جز شعرو ادبیاتو ... کنم یعنی چشممو روی لطافت زندگی بستم
که خب درست نیست!
برام نوشته بود که شکسپیر بخونم. سوال پرسیده بود هنوزم هر شب شعرهای سهراب سپهری رو میخونم؟ برام نوشته بود اسم آخرین رمان عاشقانهای که خوندم چی بوده! گفته بود هنوزم به ( واژه باید خود باد / واژه باید خود باران باشد ) اعتقاد دارم یا نه؟
با خودمم فکر میکنم آخرین رمان عاشقانه ؟؟ فک کنم گندم بود! خیلی سال پیش! وقتی سال اخر دبیرستان بودم..
برام نوشته بود هنوزم نگاه کردن به آسمون بهت آرامش میده؟ گفته بود هنوزم برای پرندههای تو آسمون داستان سرایی میکنی؟
از خیلی چیزا برام نوشته بود... کاش میتونستم بهش جواب بدم.
از فکر کردن به اینکه جواب بیشتر سوالاش نه هستش حس عجیبی دارم! اینکه چقدر تغییر کردم. از خیلی چیزها فاصله گرفتم و به خیلی چیزها نزدیک شدم و همین منو میترسونه.
دلم میخواست میتونستم بهش جواب بدم. اما انگار تنها حسن پیامهای برقی همین یه طرفه بودنشه ...